این روزا
سلام عسلم خوفی ؟ منم خوبم خدا رو شکر امروز و دیروز خونه مامان جون اینا بودم و امروز یه هو چسب دندونم افتاد و فردا هم اقای دکتر یعنی پسر عمه ی بابا نیست تا برم پیشش دندونم و درست کنه و به همین دلیل الان دارم عذاب می کشم چون اصلا دندون درد و دوست ندارم دیگه اینکه واقعا دختر بدی شده مامانت و همش داره هی بستنی می خوره دیگه تموم بستنی فروشای این اطراف و غیر این اطراف ما رو می شناسن و با اینکه واقعا خوشمزه است ولی خوب باید ترک کنم .... بابایی هم که مهربون هرچی من بگم می خره ... باید برم تو ترک .... و الان که کلی کار دارم از پایان نامه و سمینار تا دستورات و خواهشات بابایی که 2 فصل امتحانش و خلاصه کنم اما اصلا حال ندارم مخصوصا که الان با...
نویسنده :
مامانی
22:01